پروانه ساخت مجوزی برای اتلاف وقت
برای سینما و احتمال انقراضش!
سرمایهگذاران با توجه به شرایط زمانه میلی به سرمایهگذاری ندارند و بسیاری از این فیلمنامهها به هیچ نتیجهای نمیرسند و در نهایت ما با پروانههای ساخت بیخاصیتی مواجه هستیم که فقط برای فیلمسازان و تهیهکنندگان هزینه ایجاد کرده و زمان آنها را تلف کردهاند.
صدور پروانههای متعدد برای ساخت، توزیع و نمایش فیلمهای سینمایی در ایران پدیدهی جدیدی نیست. به همان میزان که پرسیدن این سوال جدید نیست که اساساً چه لزومی در دریافت پروانه ساخت و یا هر پروانهی دیگری وجود دارد؟ یا آیا تایید وزارت ارشاد برای ساختهشدن یک فیلم تحت عنوان صدور پروانه ساخت مساوی با تولید یک فیلم است؟
فیلمسازان بسیاری طیکردن این پروسه را مسیری برای هلاکشدن فیلم خود میدانند. قواعد بروکراسی بسته و غیرشفافی که بیشتر مسالهاش هدایت آثار سینمایی به سمت ایدئولوژیهای مورد تایید و تاکید حاکمیت است نه سنجش کیفی.
در صدور پروانه ساخت و نمایش ایده اصلی بر اساس کیفیت اثر بنا شده اما افرادی که در این حیطه کار میکنند میدانند این ظاهر فنی بیشتر زیر متن ایدئولوژیک و سیاسی دارد و چون به صورت قانون در آمده است و در رعایت آن الزام وجود دارد، صحبتکردن درباره باطن اصلی این قوانین در این سالها به یک موضوع ناگفته در آمده که در ضمیرناخودآگاه فیلمسازان و خود مدیران دولتی هم وجود دارد. یک جور تعارف با خود و حفظ ظاهری که خودش مصبب اصلی بسیاری از انحرافهایی است که در صنعت سینمای ایران پدید آمده است.
این انحرافها که میتوان در هر دو حوزه مدیریت و ساخت سراغ آن را گرفت، بیش از هر منظری اقتصاد سینما و مشاغل و ابسته به آن را به خطر انداخته و امروز تا مرز نابودی کشانده است.
سینمای ایران، به خصوص در سالهای اخیر تبدیل به سینمایی شده که مدیرانش سعی دارند با دستور مسائل را حل و فصل کنند و پیش ببرند اما این دستورات پایش در واقعیتهای اقتصاد و جامعه نیست. در بسیاری از اوقات این تصمیمات با خواستههای مردم که مخاطبین اصلی سینما هستند منافات دارد و در نهایت میتوان به صراحت گفت که امروز سیاستهای نحیف فرهنگی در ایران از خواست و ذائقه مردمش عقب افتاده و مشخصاً ما صاحب سینمای عقبمانده دولتی هستیم.
قطع به یقین سرمایهگذار حاضر نیست پولش را در مسیری بگذارد که میداند بازگشتی در کار آن وجود ندارد و این در قوانین اقتصادی یک اصل است. مردم تمایلی به تماشای آثاری ندارند که بوی از زندگیشان در آن نمیبینند. این دو اصل مهم در ایجاد این چرخه اقتصادی اگر لنگ بزند هر گونه سیاست تشویقی، مانند تقویت زیرساختهای سینمایی، ایجاد بستری برای کسب وام کمک هزینه تولید، نیمبها کردن بلیت سینما و ... هیچ کاری از پیش نمیبرد.
در این بستر پروانههای ساخت یکی پس از دیگری صادر میشود اما یا میل و سرمایهگذاری برای ساخت آن وجود ندارد و بعد نه فرصت و برنامه درسی برای پخش آن.
در صنعت سینمای امروز مهمترین بخش در کلیت تولید به شرکتهای پخش وابسته است که از ابتدای پروژه مشاورینی را با تیم تولید همراه میکنند تا در مسیر تولید برای فروش هر چه بهتر آثار گامی برداشته شود. اما سینمای امروز ما وابسته به سیستمی دولتی است که میخواهد نقش پدری سلطهگر را بازی کند اما نه قواعد مدیریتی را به درستی بلد است و نه میتواند مجراها را برای پیشرفت خود فیلمسازان و احیای سینما باز بگذارد. چرا که همواره این ترس را داشته تا مبادا مفاهیم ساخته شده در سینما علیه ایدئولوژی او و برخلاف ایدههای کلان حاکمیت باشد.
سازمان سینمایی برای این که بتواند بسیاری از سینماگران را در این شرایط راضی نگه دارد این روزها در صدور پروانه ساخت با تساهل بیشتری برخورد میکند اما این اتفاق خود آغازگر بحرانهایی بزرگتر است. بسیاری از آثار که از سال 98 ساخته شدهاند هنوز روی پرده نرفتهاند و دیده نشدهاند. سرمایهگذاران با توجه به شرایط زمانه میلی به سرمایهگذاری ندارند و بسیاری از این فیلمنامهها به هیچ نتیجهای نمیرسند و در نهایت ما با پروانههای ساخت بیخاصیتی مواجه هستیم که فقط برای فیلمسازان و تهیهکنندگان هزینه ایجاد کرده و زمان آنها را تلف کردهاند. بحران پیشروی سینما، چنانچه باقی بماند بحران فیلمهای مجوزدار ساخته نشده است.