بیوگرافی جذاب و خواندنی ایرج قادری بازیگر ایرانی + عکس ها
بیوگرافی جذاب و خواندنی ایرج قادری بازیگر معروف سینمای ایران را مشاهده می کنید.
بیوگرافی
ایرج قادری در سال ۱۳۱۳ در تهران متولد شد و دارای تحصیلات ناتمام در رشته داروسازی بود. او در سال ۱۳۳۰ با تهمینه اطمینان مقدم ازدواج کرد و در سال ۱۳۳۳ فرزندش تورج به دنیا آمد. تورج در سال ۱۳۵۳ در یک تصادف رانندگی درگذشت. ایرج قادری بعد از انقلاب با هما قادری (فاطمه محمودی) ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام ژوبین است.
تحصیلات ایرج قادری
وی پس از اخذ دیپلم، در رشته داروسازی در دانشگاه پذیرفته شد اما تحصیلات را ناتمام رها کرد و به هنر رو آورد.
اولین اثر سینمایی
قادری فعالیت در سینما را سال 1334 با بازی در فیلم «چهار راه حوادث» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان آغاز و سال 1341 شرکت سینمایی پانوراما را تأسیس کرد.
اولین اثر بعد از انقلاب
وی که اغلب به عنوان یکی از فیلمسازان سینمای پیش از انقلاب شناخته می شود، فعالیت خود در دوران پس از پیروزی انقلاب را با ساخت «تاراج» ادامه داد.بعد از این فیلم و تا اوایل دهه 70 فیلمی نساخت و با درام جنایی «می خواهم زنده بمانم» فیلمنامه ای از رسول صدرعاملی و براساس داستان زندگی پدرام تجریشی فعالیت خود را مجددا آغاز کرد.
ازدواج ایرج قادری از زبان همسرش
ایرج قادری متولد 21 فروردین 1313 و من متولد شهریور 1314 هستیم. ایرج نزدیک 19سال داشت و من 17 سال که با هم ازدواج کردیم. سال 1333 صاحب یک پسر شدیم. 20ساله بود که در رشته پزشکی در ایالات متحده مشغول به تحصیل شد و متاسفانه در اثر سانحه اتومبیل جان خود را از دست داد و ما را داغدار کرد.
آشنایی ایرج قادری با همسرش
من و ایرج سال 1330 در باغشاه با هم آشنا شدیم. او دانشجوی رشته داروسازی بود و در داروخانه برادرش کار می کرد. وزارت دارایی به کارمندانش در باغشاه زمین داده بود و پدرم زمین ها را می ساخت. اینطور شد که ما در آن خیابان رفت و آمد می کردیم. به داروخانه ها می رفتیم. مادر و خاله های من هم فرهنگی بودند (دبیرهای ادبیات و ریاضیات). آنها روزهای مشخصی را برای مولوی خوانی و سعدی خوانی اختصاص می دادند. من هم که از کودکی پیگیر ادبیات بودم همیشه در آن مراسم شرکت می کردم. یک روز که در آن جمع همه مشغول گرفتن فال حافظ بودند، یک آقای بلندبالای خوش تیپ وارد مجلس شد؛ برای اینکه داروی خانم دکتر افشار که دکترای ادبیات داشت را برای او بیاورد. خانم دکتر از ایرج خواست که بماند و برای او فال بگیرد. تمام جمع توجهشان به من و ایرج جلب شد.
در واقع آدم های آن جمع باعث شدند که ما به هم توجه کنیم. باورتان نمی شود شاید من آن موقع فقط یک نگاه به ایرج کردم. درواقع جلسه شعرخوانی شروع یک ارتباط پاک بین ما شد. البته ارتباط که می گویم منظورم این است که از کوچه که رد می شدم او از آن طرف می آمد و ما زیرچشمی به هم نگاه می کردیم یا اینکه من می رفتم داروخانه و می گفتم ببخشید آقا یک بسته آسپیرین به من بدهید و او می گفت:بله، خانم چشم. این کل ارتباط ما بود. بزرگ ترین خلافی که در مدت آشنایی مان مرتکب شدیم این بود که یک روز در رستورانی همدیگر را دیدیم، آن هم با ترس و لرز، طوری که نفهمیدم ناهار خوردم یا زهرمار!
یک ازدواج پرماجرا
آن موقع من فقط 17سال داشتم. بعد از چندروز که با هم ناهار خوردیم در کوچه از کنارم رد شد و گفت:خانم با من ازدواج می کنی؟ من هم فوری گفتم، بله. (باخنده) فردای آن روز آمدند خواستگاری و خانواده ام گفتند نه خیر. چندبار به خواستگاری ام آمدند اما پدرومادر من مخالف بودند و می گفتند دختر ما باید درس بخواند، خانواده او هم راضی نبودند.
ما دیدیم خانواده ها مرتب به هم نه می گویند پس آره کجاست؟ فکر کردیم بیاییم آره را خودمان بگوییم. تصمیم گرفتیم تحمل کنیم تا 18ساله شوم. می دانستم در آن سن می توانم حرکتی کنم. آن حرکت هم این بود که از دیوار خانه بالا بروم و فرار کنم. چون درهای خانه روی من قفل شده بود. من و ایرج رفتیم پیش روحانی محله و ماجرا را تعریف کردیم و گفتیم ما می خواهیم زن و شوهر شویم اما دیگران منع می کنند.
آن روحانی یک صیغه خواند و ما خوشحال فکر کردیم کسی متوجه ازدواج مان نمی شود، من می روم خانه مان و او هم می رود خانه شان. بعد از 3روز متوجه شدیم که یک نامه به درخانه ما آمده است که پدرم اجازه ازدواج ما را بدهد. وقتی به خانه برگشتم دیدم خواهرم با یک چمدان سرکوچه ایستاده که برو چون پدر از دستت عصبانی است. بعد از آن روز همه فامیل جمع شدند و رضایت پدرم را گرفتند. من گفتم هیچ جهیزیه و مراسم عروسی و مهمانی نمی خواهم، بالاخره ما عقد کردیم. جالب اینجاست که تا عاقد پرسید عروس خانم وکیلم، جواب دادم بله بله بله (باخنده) خلاصه این بود آغاز زندگی من و ایرج در یک حیاط که یک اتاق داشت و یک آشپزخانه.
فراز و نشیب های زندگی ما و مرگ پسرم
بعد از سال ها بچه مان به دنیا آمد. بعد اختلاف پیش آمد. از هم دور شدیم. دوباره نزدیک شدیم. یک مدت اروپا رفتم و دوباره بازگشتم اما همیشه مثل 2 دوست درکنار هم باقی ماندیم. حتی یک بار از هم طلاق گرفتیم اما بعد از یک ماه رجوع کردیم. خلاصه چند سال گذشت تا آن اتفاق بد برای ما افتاد. حادثه مرگ پسر 19ساله مان را می گویم. از آن موقع دیگر هیچ وقت از هم جدا نشدیم. پسرم سال اول دانشگاه بود که از دنیا رفت. به جرات می توانم بگویم او پاک ترین پسر روی زمین بود. از درس تا ورزش، همه چیز او کامل بود. مودب ترین پسر بود چون واقعا مراقبت می شد. مهم ذات او بود که پاک بود. همیشه فکر می کنم نهاد آدم باید پاک و درست باشد. خداوند ذات او را درست پیچیده بود. به خاطر همین هم زود او را برد تا روحش خراب نشود. بعد از مرگ او من و ایرج بدون یک کلمه بحث و مشاجره کنار هم زندگی کردیم.
ما عاشق ایران هستیم
سفرهایی که به مازندران (خزرشهر) داشتیم برای من خاطره انگیز بود. سخت ترین سفر زندگی ما سفری بود که رفتیم اورگان آمریکا سر خاک پسرمان و واقعا ایرج من را خون به دل کرد. او پیوسته تمایل داشت به ایران بازگردد. قرار بود 2 ماه آمریکا بمانیم اما در آخر مجبور شدیم همان هفته اول ایرج را ببریم فرودگاه تا به ایران بازگردد. ایرج به هیچ قیمتی علاقه به ماندن در خارج از ایران نداشت و عاشق وطن بود؛ البته در خارج از ایران کشور ترکیه را خیلی دوست داشت، ترکی هم خوب صحبت می کرد چون پدرش 4 سال رئیس گمرک مرز ایران و ترکیه بود. ما هر دو اعتقادی به گرفتن اقامت هیچ کشوری نداشتیم و هر زمان که تمایل داشتیم فقط با گرفتن ویزا، سفر می کردیم و بعد هم به ایران بازمی گشتیم. خیلی از کشورها به سادگی به ما ویزای اقامت می دادند اما هیچکدام 2 تمایلی به این مسئله نداشتیم.
بیماری ایرج قادری
از مهرماه 1387 درگیر بیماری ایرج شدیم. پزشکان معتقدند وراثت و عوامل ژنتیک و به ویژه مصرف سیگار مهم ترین عوامل در بیمار شدن او هستند. ایرج واقعا آدم سالم، پاک و ورزشکاری است، به هیچ چیز اعتیاد و وابستگی ندارد و متاسفانه فقط سیگار می کشد. از 22 سالگی سیگار می کشید تا همین چند سال پیش. در سالهایی که کارگردانی نمیکرد خیلی ها حاضر بودند برای او در حرفه های مختلف سرمایه گذاری کنند اما هیچ وقت زیر بار نرفت و گفت:من کارم فیلم و سینماست و علاقه ای به هیچ کار دیگری ندارم. 13سال صبورانه تحمل کرد تا در نهایت اجازه کارگردانی در سینما گرفت و با ذوق فراوان مشغول ساخت فیلم شد.
اگر یک سال زودتر مراجعه می کردیم...
ایرج پزشک معالجش را خودش انتخاب کرد. من همیشه یادآور می شدم که با پزشکان دیگر هم مشورت کن اما متاسفانه توجه نمی کرد. یکی از روزها در دفتر کار ایرج متوجه یکی از آزمایش های سونوگرافی او شدم که نوشته بود توده ای در مثانه اش دیده می شود که اگر آن را پیگیری کند بهتر است. از او پرسیدم که چرا من را مطلع نکردی؟ گفت:چیز مهمی نیست ولی متاسفانه بلافاصله درگیر خونریزی در ادرار شد. سراغ پزشکش که رفتیم، گفت:بروید و بعد از قطع خونریزی برای معاینه و پیگیری بیایید که در این لحظه متوجه شدیم باید پزشک معالج ایرج را عوض کنیم.به این ترتیب و با کمک دوستان و از طریق اینترنت متوجه شدیم که آقایان دکتر محمدجواد سنادیزاده، متخصص کلیه و مجاری ادراری برای پیگیری بیماری مناسب هستند.
متاسفانه پس از معاینات مختلف گفتند ای کاش سال پیش می آمدید، اگر زودتر مراجعه می کردید با یک درمان ساده به وسیله واکسن (B.C.G) از پیشرفت بیماری جلوگیری می کردیم.متاسفانه ما درگیر کم لطفی پزشک قبلی شده بودیم. در طول این مدت ایرج، 2 مرتبه تحت عمل جراحی سنگین قرار گرفت و شیمی درمانی شد اما پزشکان گفتند احتمال عود مجدد آن وجود دارد، سرطان مثانه متاسفانه اگر دیر تشخیص داده شود مهاجم بوده و مهار آن دشوار خواهد بود. اعتقادی به اعزام ایرج به خارج از کشور نداشتیم، به پزشکان ایرانی باسابقه و بیمارستان های معروف اعتقاد داریم. پزشکان خارجی در علم ممکن است از ما بالاتر باشند اما در عمل پزشکان ایرانی بهترین هستند و من باوری به پزشکان آمریکایی و خارجی نداشتم به همین دلیل در ایران درمان را پیگیری کردیم.
هیچ منتی بر سر گلزار نیست
درخصوص حرف هایی که می گویند ایرج قادری باعث شد تا محمدرضا گلزار بازیگر شود و او اصلا بازیگر نیست باید بگویم ایرج مدت ها به دنبال بازیگری خوش چهره و متفاوت بود تا جایی که از دوستان و آشنایان می خواست به او برای پیدا کردن جوانی برای همراهی در فیلم هایش کمک کنند. روزی به ایرج خبر دادند فرد مورد نظر شما را پیدا کردیم و آن فرد « محمدرضا گلزار » بود. گلزار در برخورد اول بسیار خجالتی بود و اذعان می کرد تجربه و توانایی در ایفای نقش و بازیگری ندارد اما در نهایت با تشویق ایرج قادری و حتی من، با انجام تمرینات بازیگری ایشان به سوی آینده ای درخشان حرکت کرد.
محمدرضا گلزار در خانواده ای بااصالت و بسیار نجیب پرورش پیدا کرده بود. از نزدیک با خانواده او آشنا شدیم، محمدرضا در آن زمان سال آخر دانشگاه بود. می گفت از 18سالگی خودم مخارج زندگی ام را تامین می کنم. تدریس موسیقی انجام می داد.گلزار برای حضور در فیلم «سام و نرگس» انتخاب شد. این یک انتخاب خوب از طرف ایرج قادری بود. گلزار خودش، خودش را ساخت و معروف کرد. در اصل ایرج وسیله ای بود تا این فرصت برای این جوان چهره آشنای سینمای ایران ایجاد شود. من خواهش می کنم کسی از جانب ایرج قادری منتی بر سر محمدرضا گلزار نگذارد که او موجب معروفیت و پیشرفت گلزار شد. ایرج هم راضی نخواهد بود از این منت. محمدرضا، شعور، خلاقیت، توانایی و استعداد ویژه خودش را داشت و همین موجب شد تا در سینمای ایران بدرخشد.گلزار همیشه جویای احوال ایرج بود و حتی به منزل ما رفت وآمد می کرد و هنوز هم جویای احوال ایرج است. به نظر من خداوند خالق انسان هاست اما این خود انسان است که با لیاقتش می تواند کاری کند که متفاوت باشد.
پسر ایرج قادری
متن توبه نامه ایرج قادری
"بدینوسیله به اطلاع ملت شریف میرساند نظر به اینکه در دوران 21 سال فعالیت سینمائی خود قبل از انقلاب اسلامی در ساختن تعدادی از فیلمهایم در رابطه با درگیریهای شدید مالی حاکی از فیلمسازی شخصی و دربدری بمدت 14 سال و برخوردهای جنون آمیز در مقابل طلبکارها و در نتیجه گرفتار شدن در چنگ نزول خواران و فشار بیش از حد و بالاخره چهارچوب های قراردادی بی معنی و سلیقه و خواستهای تحمیلی تهیه و دستگاه در جو حاکم ناچارد ر مسری غلط قرار گرفته بودم لذا اکنون با توبه بدرگاه خداوند متعال و همچنین تشکر از تک تک مردم و تشکر از بخشش و گذشت هموطنان عزیز و پر مهر به امید خدای بخشنده و متعال آمادگی خود را در راه خدمت به اسلام و ملت مسلمان ایران در جوی سالم اعلام میکنم.
درگذشت ایرج قادری
ایرج قادری در اردیبهشت 1391 به دلیل تشدید بیماری سرطان ریه در بیمارستان مهرداد بستری شد و به دلیل همین بیماری در ساعت چهار صبح 17 اردیبهشت ماه درگذشت.
خاکسپاری
خاکسپاری ایرج قادری طبق خواست همسرش در همان روز مرگ او (17 اردیبهشت) و در آرامگاه بهشت سکینه در کرج برگزار شد. طبق وصیت ایرج قادری کلیه هزینه مراسم و یادبود وی به موسسه حمایت از کودکان سرطانی اهدا گردید .
مزار ایرج قادری
ناگفته های فرزند ایرج قادری / این خاکسپاری در شأن پدرم نبود
پسر ایرج قادری و مادرش
ژوبین قادری تنها فرزند ایرج قادری در گفت و گو با خبرآنلاین با انتقاد از نحوه خاکسپاری پدرش تاکید کرد در لحظه خاکسپاری پدرش در تهران نبوده است.
ژوبین قادری در گفت و گو با خبرآنلاین تاکید کرد:«من همزمان با ساخت فیلم «می خواهم زنده بمانم» به دنیا آمدم و در این سال ها به دلیل مسائل تحصیلی و فضای آرام کیش به همراه مادرم هما قادری در این جزیره زندگی می کردیم.»
او افزود:«ایرج قادری چهار سال بیمار بود و در این مدت من مدام کنارش بودم ، دقیقا همان شبی که پدرم فوت کرد، من رفته بودم مادرم را از کیش بیاورم که تلفنی به من خبر دادند پدرم فوت شده است. من بعد از شنیدن این خبر تماس گرفتم و به من گفتند فوت پدر شایعه است، اما متاسفانه حقیقت داشت و در نهایت نامادری ام (تهمینه اطمینان مقدم) بدون اطلاع ما پیکر پدر را به خاک سپرد.»
فرزند ایرج قادری با اشاره به این مطلب که خاکسپاری ایرج قادری در بهشت سکینه کرج خواست ما و ایرج قادری نبوده، افزود:«متاسفانه برای آمدن از کیش به تهران بلیت پیدا نکردیم و در نهایت وقتی رسیدیم، فهمیدیم پدرم به خاک سپرده شده است.»
قادری در ادامه گفت:«ما به نحوه خاکسپاری پدرم اعتراض کردیم، اما هیچ شخصی پاسخگو نیست، اما مطمئن باشید من این موضوع را پیگیری خواهم کرد و از تمام کسانی که اجازه تدفین اش را صادر کردند توضیح می خواهم.»
او ادامه داد:«از زمانی که برادر ناتنی من فوت کرد فقط اسم من در شناسنامه پدرم بود و همه می دانستند من تنها فرزند ش هستم و به لحاظ احساسی بسیار به من وابسته بود. »
قادری با بیان این مطلب که مراسم و نحوه خاکسپاری ایرج قادری اصلا مناسب شان و منزلت این هنرمند نبود، افزود:«من به عنوان تنها پسر ایرج قادری اعلام می کنم مراسم سوم، هفتم، چهلم و سایر مراسم را مناسب شان و شخصیت پدرم برگزار می کنم.»