اقتصاد چقدر در سقوط محمدرضا پهلوی نقش داشت
اقتصاد دستوری شاه را سرنگون کرد
اقتصاد100-بررسی خاطرات سیاستگذاران اقتصادی در عصر پهلوی دوم بیانگر آن است که عدم درک درست شاه از چگونگی کارکرد اقتصاد و اصرار او به دخالت در اقتصاد، نقش موثری در فروپاشی حکومتش داشته است. در واقع این نوع نگاه به اقتصاد موجب شد تا سرعت فروپاشی حکومت پهلوی بیشتر شود. بازخوانی این خاطرات در عرصه سیاستگذاری، میتواند از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کند.
به گزارش اقتصاد100 فاطمه نصیری در دنیای اقتصاد نوشت: یکی از موضوعاتی که در سیاستگذاری اقتصادی میتواند مدنظر قرار گیرد، عبرت تاریخی از اشتباهات گذشته است. به نظر می رسد نگاه یکجانبه و غیرکارشناسی به مسائل اقتصادی، در زمان محمدرضا پهلوی، یکی از عوامل اصلی فروپاشی حکومت او بوده است. ۴۴ سال پیش با اعلام بیطرفی ارتش ایران، حکومت پادشاهی سقوط کرد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. در سالهای پیش از انقلاب، عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دست به دست هم دادند و موجب شدند حکومت ۵۳ساله پهلویها ساقط شود. خاطرات کارشناسان اقتصادی که اغلب در دو دهه پایانی این حکومت فعالیت میکردند، بیانگر آن است که دخالت شخص شاه در امور اقتصادی و بیتوجهی به توصیههای علم اقتصاد یکی از مهمترین عوامل متزلزل شدن اقتصاد کلان و ایجاد نارضایتی در میان مردم بود. با وجود آنکه در سالهای میانی دهه ۱۳۴۰ رشد اقتصادی و ثبات اقتصاد کلان، توسعه صنعتی پایدار در آینده ایران را نوید میداد، اما افزایش قیمت نفت و اصرار شاه به استفاده از این درآمدها برای رسیدن به تمدن بزرگ موجب منحرف شدن اقتصاد از مسیر طبیعی توسعه شد.
بررسی تحولات اقتصادی در سالهای مذکور بیانگر این است که رویکرد دستوری در برخورد با اقتصاد حتی با نیات خیرخواهانه همواره موجب خرابی میشود. این مساله به جغرافیای ایران اختصاص ندارد؛ در دهههای گذشته مهندسی کردن اقتصاد برای کشورهای مختلفی شکستآفرین بوده است؛ بسیاری از کشورهای دنیا در برهههای مختلف زمانی، با این رویکرد روبهرو بودند. به همین دلیل بازخوانی خاطرات سیاستگذاران اقتصادی در عصر پهلوی دوم میتواند نقشه راهی برای پرهیز از تکرار اشتباهات گذشته باشد.
تکنوکراتها به جای خود
در سالهای میان شهریور ۱۳۲۰ تا بهمن ۱۳۵۷ که محمدرضا پهلوی پادشاه ایران بود، اقتصاد ایران تحولات زیادی را از سر گذراند. بااینحال دهه ۱۳۴۰ فصل خاصی از تحولات مذکور است. در سالهای منتهی به دهه ۴۰، علی امینی در نقش نخستوزیر تلاشهایی را برای اصلاحات اقتصادی آغاز کرد، اما نتایج موردنظر به بار نیامد. با روی کار آمدن اسدالله علم، وزارتخانههای صنعت و بازرگانی در هم ادغام شدند و علینقی عالیخانی درحالیکه تنها ۳۴ سال داشت، با تاکید بر استقلال رای در مدیریت خود، بر صندلی وزارت اقتصاد تکیه زد. اعتقاد این وزیر جوان به اعطای آزادی به صنایع خصوصی و همچنین کاهش بوروکراسیهای دستوپاگیر آن سالها، موجب شد اقتصاد ایران نفس تازهای بکشد. در نتیجه این تحولات، ایران به رشد اقتصادی پایدار دست یافت و تورم در سطح پایینی کنترل شد. در این دهه رشد اقتصادی متوسط سالیانه معادل ۱۱درصد و تورم ۴/ ۲درصد بود.
علاوه بر اینکه در سالهای مذکور، سیاستگذاران اقتصادی متخصصان آکادمیک این عرصه بودند. شاه نیز تا حد ممکن از دخالت مستقیم در امور اقتصادی خودداری میکرد. اما همزمان با افزایش رشد اقتصادی ایران این خودداری از دخالت کمرنگتر میشد. عالیخانی معتقد بود برخورد شاه در ابتدای دهه و پایان آن قابل مقایسه نبوده و هر چقدر که وضعیت اقتصاد ایران بهتر میشد، شاه بیشتر در تصمیمات اقتصادی دخالت میکرد. این دخالتها در دهه ۱۳۵۰ و با افزایش قیمت نفت به صورت غیرقابلکنترلی افزایش یافت. به عبارتی در این دهه اقتصاد ایران از دو جنبه مورد تهاجم قرار گرفت. ابتدا آنکه استفاده از درآمدهای نفتی اقتصاد را به بیماری هلندی دچار کرد و در نتیجه بحرانهایی نظیر تورم به بار آمد. از سوی دیگر دخالتهای روزافزون شاه در زمینه تخصیص منابع نفتی بهخصوص در زمینه مخارج مربوط به ارتش، این بحران را تشدید کرد.
علاوهبر مخارج ارتش، شاه به پروژههای بزرگ عمرانی که دولت متصدی آن بود علاقه زیادی نشان میداد و آرزو داشت با استفاده از این طرحها، به تمدن بزرگ موردنظر خود برسد؛ استفاده از درآمدهای بادآورده نفتی در راه ساختن این تمدن یکی از گزینههایی بود که شاه آن را انتخاب کرد. این در حالی بود که کارشناسان اقتصادی در مورد ورود این درآمدها به بودجه کشور هشدار میدادند. عبدالمجید مجیدی که در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۵۰ رئیس سازمان برنامه ایران بوده است، در خاطرات خود به تغییر وضعیت از پولداری ناشی از نفت به کسری بودجه اشاره کرده و میگوید: «هیچوقت این مساله مطرح نشد که ما اینقدر (زیاد) پول داریم که نمیدانیم با آن چه کنیم.
در مورد ایران که من هیچوقت خاطرم نمیآید. ما همیشه گرفتاری کسری بودجه داشتیم و حتی من یادم هست که در سال ۱۳۵۴ بود. یعنی میشود ۱۹۷۵، مخبر مجله نیوزیک آمد با من مصاحبه کرد و صحبت میکرد، خوب، با این درآمد نفت که این قدر بالا رفته شما خیلی وضعتان خوب است. من به او جواب دادم شما اشتباه میکنید. ما کمتر از سه سال از این تاریخ برای قرض کردن به کپیتال مارکت، به بازار سرمایه پول خواهیم آمد (کسری پول خواهیم داشت)». به صورت کلی میتوان گفت درآمدهای نفتی و همچنین دخالتهای شاه موجب شد اقتصاد از مسیر رشد طبیعی خود که در سالهای ابتدایی دهه ۴۰ آغاز کرده بود منحرف شده و زمینه دیگری برای نارضایتی مردم فراهم کند.
گوشی برای نشنیدن
غلامرضا مقدم در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۵۰ قائممقام سازمان برنامه و بودجه بوده است. او در خاطرات خود به تشریح جلسهای میپردازد که شاه بدون درک درست از وضعیت اقتصاد کشور، اقتصاددانان را مورد تمسخر قرار داده است. همزمان با تهیه بودجه سال ۱۳۵۱، کارشناسان اقتصادی سازمان برنامه و بودجه گزارشی درباره وضعیت اقتصاد کشور تهیه میکنند. البته مقدم خود به این نکته اشاره میکند که گزارش مذکور با استفاده از ارقام و آمار تهیه شده بود و وضعیت بسیار بدی را تشریح میکرد. او در اینباره میگوید: «گزارش خیلی انتقادی بود و در آن برای اولینبار در یک گزارش دولتی آمده بود که اگر روندها و نابرابریها و عدمتعادلهای چند سال گذشته ادامه پیدا کند، در چند سال دیگر مسلما یک انفجار اجتماعی و سیاسی در ایران به وجود خواهد آمد.» گزارش مذکور در ابتدا به نخستوزیر وقت، امیرعباس هویدا، ارائه میشود و او با تقدیم آن به شاه مخالفت میکند.
در نهایت مقدم خود ارائه گزارش در شورای اقتصاد را بر عهده میگیرد. او در جلسه حضور یافته و گزارش مقدماتی برنامه پنجم را در حضور شاه قرائت میکند. مقدم درباره واکنش شاه در روز ارائه گزارش میگوید: «من شروع کردم به خواندن گزارش. پس از اینکه یکی دو صفحه خواندم و رسیدم به قسمتهای انتقادی گزارش، یک دفعه شاه گفت: اینها چیست؟ این حرفها چیست؟ این مطالب چیست؟ باز این اکونومیستهای ما نشستهاند و این مطالب مزخرف را میگویند راجع به مملکت و تمام پیشرفتهای مملکت را نادیده میگیرند و بدبینی و یاس ایجاد میکنند. اصولا کی به شما گفته این چیزها را بنویسید؟ اینها چیست؟» مقدم معتقد است شاه درک درستی از آنچه در قالب گزارش انتقادی بیان میشد نداشت و همهچیز را در کمبود منابع میدانست.
دلیلش برای اثبات این مدعا آن است که شاه در پاسخ به انتقادها گفته بود: «بله ما میدانیم کمبود مالی داریم ولی خودمان همه اینها را درست میکنیم. درآمد نفت ما از حدود ۲میلیارد دلار فعلی بهزودی به ۵میلیارد دلار خواهد رسید و این تمام گرفتاریهای شما را حل میکند. من همه چیز را خودم مراقب هستم و شما به کار خودتان مشغول باشید و به این کارها کار نداشته باشید.» تراژدی این جملات آن است که شاه متوجه نبود درآمدهای نفتی یکی از دلایل اصلی بحرانی بود که کارشناسان اقتصادی از آن سخن میراندند. مقدم سعی میکند این مساله را در جلسه مذکور به شاه توضیح دهد.
او در پاسخ به شاه میگوید: «داشتن منابع مالی بهتنهایی کافی نیست. درحالحاضر با فشار تورمی شدید که در اثر افزایش بیرویه هزینههای غیرتولیدی دولتی ایجاد شده مواجه هستیم و این فشارها با فراهم شدن پول اضافی رفع نمیشود چون ما با کمبود منابع حقیقی و نه فقط منابع مالی مواجه هستیم.» بحث میان مقدم و شاه تداوم پیدا میکند اما شاه زیر بار نمیرود و در نهایت میگوید: «این مهملات و تئوریها و این حرفها را قبول ندارم و شما اقتصاددانها نمیدانید چه دارید میگویید. ما خوب میدانیم چه کار میکنیم و آینده درخشانی برای مملکت در پیش داریم.» شاه در حالی این سخنان را به زبان میآورد که نمیدانست در حال از میان بردن پایههای سلطنت خود است و در سالهای نهچندان دور عواقب این بیتوجهیها را خواهد دید.
سازوکاری بدون کنترل
بررسی خاطرات بهمن آبادیان نیز میتواند نتایج بیتوجهی شاه به توصیه کارشناسان اقتصادی را منعکس کند. آبادیان یکی از کارشناسان و معاونان سازمان برنامه در آن زمان بود که در تهیه گزارش انتقادی مذکور نقش مهمی داشت. او معتقد است مشکل اصلی اقتصاد ایران بالا رفتن قیمت نفت بود و همین مساله موجب شد نهادسازی در ایران اتفاق نیفتد. همچنین معتقد است تصمیمگیریهای مبتنی بر شخص شاه بسیار مخرب بود. او در این باره میگوید: «من اعتقاد چندانی به این اصول نداشتم، ما فقط میخواستیم تصحیح کنیم. برای اینکه برداشت من بیشتر جنبه برداشت یک نفر بود که میخواست طرحها و برنامهها در جهت صحیح راه بیفتد. مثلا همان طرحهای ۲۵۰۰ساله، مقدار زیادی از منابع ایران را در جهتهای غلط سوق داد.
طرحهای ارتش که در چیزهای مختلف رخنه کرده بود، در ارتباطات بود. بنگاههای مختلفی که مستقیما عمل میکردند بدون اینکه مسوول باشند، در کار سازمان برنامه دخالت میکردند و اغلب به شخص اعلیحضرت گزارش میدادند.» با وجود انتقادهای اقتصاددانان به شرایط موجود در دهه ۱۳۵۰، تحول عمدهای رخ نداد. آبادیان برای مدتی ایران را ترک میکند و در ماههای منتهی به انقلاب به ایران میآید. او درباره وضعیت نهادهای اقتصادی در این روزها میگوید: «سازمان برنامه و بانک مرکزی و وزارت اقتصاد کمکم آن قوای تفکرشان را از دست دادند و من حقیقتا از وضع بسیار نگران شدم، بعد از اینکه درآمد نفت افزایش پیدا کرد. مجددا سال ۱۳۵۷ درست قبل از اینکه انقلاب شود من برای یک مدتی رفتم به ایران. سازمان برنامه آن موقع خواسته بود من بروم برای مدت دو سه ماه برنامه آیندهشان را بررسی کنم.
درست قبل از انقلاب. من تمام برنامهها را مرور کردم، در تمام برنامهها دیدم که اصلا کنترل در دست هیچکس نبود، یعنی حقیقتا کنترل مالی، کنترل پولی تمام اینها از دست مقامات ایرانی خارج بود و آدم این حس را میکرد که یک توطئه وجود دارد. برای اینکه غیرقابلتصور بود ایران با یک سرعتی مثلا صد مایل در ساعت داشت میرفت جلو و هیچکسی در آنجا نبود که پایش را روی ترمز بگذارد و فرمان در دستش باشد که این کشور را به طرفی سوق بدهد.» این ازهمگسیختگی حاصل چشمپوشی از توصیههای علم اقتصاد و تلاش برای مهندسی کردن آن بود.
ارسال نظر